بسمه تعالی
دل در جوشش ناب عرفه، وضو می گیرد و در صحرای تفتیده عرفات، جاری می شود. آن جا که ایوان هزار نقش خداشناسی است. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بیقرار روح عرفات، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم ها از ضریح اجابت، تصویر می دهد و این صحرای عرفات است که با کلمات روحبخش دعای امام حسین (ع) و اشک عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش می کند. اشک و زمزمه ما را نیز بپذیر، ای خدای عرفه.
عرفات نام جایگاهی است که حاجیان در روز عرفه (نهم ذی الحجه) در آنجا توقف می کنند و به دعا و نیایش میپردازند و پس از برگزاری نماز ظهر و عصر به مکه مکرمه باز میگردند و وجه تسمیه آنرا چنین گفته اند که جبرائیل علیه السلام هنگامی که مناسک را به ابراهیم می آموخت، چون به عرفه رسید به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آری، لذا به این نام خوانده شد. و نیز گفته اند سبب آن این است که مردم از این جایگاه به گناه خود اعتراف میکنند و بعضی آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد. چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی و تحمل است.
"جبل الرحمه" ، کوهی که امام حسین (ع) دعای عرفه را در کنار آن قرائت کرد
«نیایش عرفه» پیش از آنچه یک دعای عادی و یک شیوه گفتاری تازه در میان ادعیه مأثوره باشد، نشان دهنده عمق و میزان عرفان و شناختی است که نیایشگر جاویدان آن از خدای خویش داشته و این میزان از شناخت، نه تنها برای دیگران دست یافتنی نیست که دست مایهای است انبوه و بزرگ برای آنان که به هر روی پای در این راه خواهند نهاد و به جستار و تأمل در این نیایش جاوید خواهند نگریست و آن را ره توشه سفر آسمانی خویش خواهند نمود.
آنچه به این نگاه عارفانه بعدی جاودانهتر میدهد آن است که نیایش «عرفه» حسین بن علی، به تمامی، اظهار خلوص است و بندگی و گونه گونی آن نشانگر این نکته که این راه اگر به درستی پوینده و پاینده شود، در معنی و مضمون، راهی است که به قطع به هدف خواهد رسید و وصول به این درجه از شناخت و عرفان را عملی خواهد ساخت؛ چه هر کس خواهد توانست در بعدی از ابعاد این منشور، رابطه خویش را با خدای دریابد و به آن بیندیشد.
توحید و درک و شناخت خدا اشاره شد که مناجات «عرفه»، از جمله یکی از صمیمانهترین گویشهای بیانی با خداوند است. آنچه به این صمیمیت رنگ دیگری میبخشد، چهره واضح و کاملی است که عابد در این دعا از معبود خویش تصویر کرده و در این مسیر از هرچه و هر نکته، بیانی آورده است. شناخت خدا و درک توحید و جلال او در نیایش عرفه و در لسان حسین(ع)، درکی است عالمانه و جانانه. هم از آن روی که برهانی است و هم از آن روی که با وقوف به جایگاه و مکانت خداوند در هستی بیان میشود.
«سپاس خداوندگاری را که ما مانعی برای تقدیرش و دفع کنندهای برای فرمانش نیست؛ ساخته هیچ سازندهای، چون خلقتش نیست و بخشنده بیعوض و دهنده نعمات بیپایان است».
حسین(ع) سخنش را در جانب چپ جبل الرحمه و رو به سوی خانه معبود خویش، این سان آغاز میکند. میداند کجاست و در کدام موقعیت، میداند که خود است و خدای و میداند که میخواهد چه بگوید و چون بگوید.
وصف قدرت و عظمت و مرتبت پروردگار، شروع نیایش حسین(ع) است و این شروع، درکی است که حسین از مرتبت خدای خویش دارد. اظهار این که هیچ مانعی و دافعی برای تقدیر تو نیست در سرآغاز کلام، شرحی است بر جلال و قهر خداوند از نگاه حسین.
«سپاس تو را که هیچ کس را یارای رفع و منع قضای تو نیست»؛ پس خواست، خواست توست و آنچه من از این پس میگویم، آن خواستها و شرحها و خواهش و ارادتها و ذکر نعمتها و ... همه و همه لطف تو به من است؛ چه اگر غیر از آن نیز میکردی، مرا و هیچ کس را یارای رفع و منع تقدیرت نبود.
با این همه، تو «خواندهها را میشنوی و سختیها را دفع میکنی»؛ و از همین روست که: «رغبت دارم و شهادت میدهم به یکتائیت و اینکه پرورش دهنده منی».
در نگاه حسین(ع) با آن همه قدرت و عظمت، پروردگار رحیم است و عطوف؛ میبخشد و میبخشاند؛ سختیها را دفع میکند و خواندهها را میشنود؛ چون مربی دلسوزی _ و کدام مربی دلسوزتر از خدا _ از خاک میآفریند و از دهور و سنین میگذارند و هدایت میکند.
از آغاز، میآفریند و از ظلمات ثلاث میگذراند و در حالی به دنیا وارد میسازد که «تاماً سویّاً»؛ در ناتوانی کامل؛ اما این زنجیره تربیتی گسسته نمیشود. خدای حسین با آنهمه، به لطف بیکران و عمیم، مخلوقش را از این بیشتر نیز هدایت و راهبری میکند و باز میبرد و به او میرساند الطاف و مواهبی را از نعمتها و قدرت شکر بر آنها و مقام کمال و توأم جسم معتدل و از این دست نعمات ظاهر و نعمتهای دیگر از عقل و حجت باطن برای شناخت بهتر و بیشتر و پیشتر.
«و بر من واجب گردانیدی قوه عقل را و الهام فرمودی معرفت خود را بر قلب من و بیدار کردی چشم عقلم را در عجایب آفریدگانت»...
عجز در شناخت و فقر بنده در این راه «... تو آن خدایی که برایت ضدی نیست تا شریکت باشد و برابری تا بر تو سرافرازی کند». حسین(ع) پس از مقدمه و پیش درآمد این نیایش کامل، ضمن منزه خواندن خدا از شریک و ضد و مشابه، به عجز بنده در شناخت خدا و دقت و حدت مورد نیاز برای این موضوع با دلیلی عقلی اشاره میکند؛ حجتی که بعدها در لسان عارفان و کاملان و واصلان و اولیاء نیز ذکر شد و بارها در سخن فلاسفه بر آن اشارت رفت.
میدانیم که یکی از راههای مهم شناخت هر چیز، شناخت و وصف و توصیف و بررسی ضد آن است. چنانچه نور را در مقایسه با ظلمت و تاریکی و سپیدی را در قیاس با سیاهی میسنجیم؛ گرما را با سرما میفهمیم و پستی را با بلندی و اوج درک میکنیم.
امام حسین(ع) در کلماتش میفرماید: : «تو را ضدی نیست تا به تو انبازی کند». با این وصف شناخت خدا نیز بدون وجود ضد و معارضی، سختتر و در عین حال دلنشینتر و بهتر خواهد بود؛ اگرچه چون ضدی ندارد، کمال عرفان وی برای فرد غیر متصور خواهد بود.
مولانای رومی در این معنا به شیرینی میفرماید:
بی ز ضدی ضد را نتوان نمود و آن شه بیمثل را ضدی نبود پس نهایتها به ضد پیدا شود چونکه حق را نیست ضد، پنهان بود گه نظر در نور بود آنگه به رنگ ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ پس به ضد نور دانستی تو نور ضد، ضد را مینماید در ظهور نور حق را نیست ضدی در وجود تا به ضد او توان پیدا نمود پس هلاک نور نار مؤمن است زانکه بی ضد دفع ضد لایمکن است
اما این برهان زیبا در کلام عارفانه حسین بدین جا ختم نمیشود. حسین در فرازی دیگر میفرماید: «منزه است خداوندگاری که اگر انبازی داشت یا ضدی در زمین یا آسمان، هر آینه نظم آن دو از میان رفته و از هم میگسیختند». اگر خدای حسین و آفریدگاری که او به درگاهش تضرع و نیایش میکند، شریکی داشت یا همسانی، نظم او را که در آسمانها و زمین مقدر و مقرر کرده به هم میزد و آشفته میساخت؛ چه معارضه بین دو خدای امری است بسیار محتمل و بلکه یقینی و قرآن کریم نیز به این معنا اشاره مستقیمی دارد: اگر در آسمان و زمین خدایانی بودند جز خدای واحد، هر دو به فساد کشیده میشدند.
اما این فقر بنده در شناخت، با این همه برهان دیگری نیز دارد؛ جزء چگونه کل را بشناسد و کل چگونه بر جزء معروف شود، در حالی که جزء تنها بخشی از کلیت کل است و قادر به درک مقسم وجودی خویش نیست. از سوی دیگر، ممکن چگونه به عرفان واجب دست یابد و چگونه آن را بشناسد، در حالی که خود بهرهای است جزیی از کلیت کامل.
شیخ محمود شبستری می فرماید: ظهور جمله اشیاء به ضد است ولی حق را نه مانند و نه ند است چو نبود ذات حق را شبه و همتا ندانم تا چگونه داند او را ندارد ممکن از واجب نمونه چگونه داندش آخر چگونه زهی نادان که او خورشید تابان به نور شمع جوید در بیابان
و چنین است که حسین(ع) میفرماید: «یا من لا یعلم کیف هو؛ یا من لا یعلم ما هو الاّ هو؛ یا من لا یعلمه الا هو»؛«ای آفریدگاری که چگونگی ذاتت را کسی نمیداند، ای معبودی که کسی نمیداند چیستی غیر از خودت و ای بزرگی که کسی نمیداندت الا خودت».
جمعبندی آنچه در این نوشته مختصر عرضه شد، بخشهایی بود از نخستین فرازهای دعای روحبخش عرفه حسین بن علی(ع) تا میانههای آن، که در باب توحید باریتعالی و عرفان او و قدر و قیمت بنده در توفیق و راهبری به این شناخت در این دعای عمیق و ماندگار آمده است. نگاه حسین(ع) که خود نشانهای است جمیل و جلوهای جلیل از عرفان و وصول به مقام شناخت خداوند، در این دعا، نگاهی است سرشار از زاری و تضرع و بندگی. حسین(ع) در این فرازها از دعا و فرازهای طولانی پس از آن در صفات بی شمار رحمانی و رحیمی خداوند، تصویری چند جانبه از لطف، رحمت، هیبت، بزرگی و جلال خداوند را پیش چشم میآورد و میآموزد که اوست که به هر معنا و در هر وجه، «خداوندگار» است و شایسته خدایی و ربوبیت. حسین به ما میآموزد که زیارت خانه خدای، وقوف در عرفات و مشعر و منا و بازبینی بیت الله و همه و همه، اگر با شناخت خداوند همراه نباشد، حجی نخواهد بود کامل و به تعبیر مولانای رومی در آغاز دفتر چهارم مثنوی: حج زیارت کردن خانه بود
حج رب البیت مردانه بود
حسین در دعای عرفه به ما میآموزد که گاه نیایش با پرودگار، در عین لطف و صمیمیت و رأفت و عطوفت مسبوق از او، نباید فراموش کرد که او خداست و در مرتبه کبریایی؛ او میبیند و میبخشد؛ میشنود و عفو میکند؛ میخوانی و پاسخ میدهد و این همه جز لطف و مرحمت بر بنده تعبیر دیگری ندارد؛ که او خداست و در آن مرتبه کبریایی که: «نه مانعی برای تقدیرش میتوان سراغ کرد و نه رافعی برای خواستش».
نیایش عرفه حسین، عرفان را از جلوه بندگی و خاکساریاش به ما میآموزد و این اظهار عجز و خاکساری، اگر با معرفت درونی و تنزیه نفس و قبول طاعت و بندگی همراه باشد، آغاز راه استریا؛ آغاز راه عرفان و شناخت و حج درست که «حج رب البیت» است؛یعنی حج حسین(ع)..
|