ولادت با سعادت حضرت امام حسین(ع)
حضرت ابوالفضل العباس(ع)و
حضرت زین العابدین(ع)
بر همه شیعیان جهان مبارک باد
بسم الله الرحمن الرحیم
سالروز ولادت حضرت امام حسین علیه السلام
سالروز ولادت حضرت سید الشهداء ابى عبدالله(علیه السلام) و همچنین ولادت پرچمدار کربلا حضرت اباالفضل العباس را به همه دوستداران خاندان گرامى پیامبر(صلى الله علیه وآله) تبریک و تهنیت عرض مى کنیم.
ماه شعبان از جمله ماه هایى است که از چند سو مورد عنایت و اهتمام واقع شده است از یک سو این ماه به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) منسوب دانسته شده و عبادت، نماز و روزه در آن بسیار مورد تأکید واقع شده است چنانچه در صلوات ماه شعبان در توصیف این ماه آمده است:
«این ماه ماه پیامبر تو و سرور رسولان تو است ماه شعبانى که آن را با رحمت و رضوان خود پوشانده و همراه کرده ماهى که شیوه رسول خدا آن بود که در آن روزه بدارد و شب هاى آن را به شب زنده دارى مشغول باشد به خاطر تواضع در برابر تو در اکرام این ماه عزیز و بزرگداشت آن و این عادت پیامبر اکرم تا هنگام مرگش بود».
از امیر المؤمنین على(علیه السلام) نقل شده است که در فضیلت این ماه فرمود: خداوند آن را شعبان نامید زیرا نیکى ها در آن شاخه شاخه مى شود درهاى بهشت در آن گشوده و نعمت هاى بهشتى با ارزان ترین قیمت و آسان ترین راه به شما عرضه مى گردد آنگاه فرمود: شاخه هاى نیکى در این ماه نماز، روزه، زکات، امر به معروف و نهى از منکر، نیکى به پدر و مادر، خویشان و همسایگان، ایجاد صلح و صفا بین مردم و احسان به فقرا و مساکین است.
و از سوى دیگر این ماه به ولادت چند تن از ائمه راستین شیعه قرین بوده و این خود موجب شده است که این ماه در نزد شیعه به خجستگى و فرخندگى معروف باشد چه آنکه امام سوم شیعیان امام حسین(علیه السلام)، امام چهارم مؤمنان حضرت امام سجاد(علیه السلام) و همین طور منجى عالم بشریت دوازدهمین امام بر حق نیز در این ماه چشم به عالم خاک گشوده اند و عالم خاک را به نور وجودشان منوّر مزیّن نموده اند مضافاً بر این که قمر بنى هاشم حضرت ابوالفضل، برادر وفادار امام حسین و علمدار روز عاشورا نیز در این ماه قدم به عالم خاک نهاده است. آغازین روزهاى این ماه که به ترتیب شاهد تولد امام حسین، حضرت ابوالفضل و امام سجاد(علیهم السلام) مى باشد یاد کربلا و حوادث خونبار و عبرت انگیز آن را بر هر شیعه اى تداعى مى کند چه آن که این عزیزان هر سه در کربلا بودند و از حماسه سازان این واقعه محسوب مى شوند. امام حسین به عنوان رهبر و سالار این کاروان عشق، حضرت عباس به عنوان علمدار، مدافع و جانباز سرزمین کربلا و حضرت زین العابدین نیز در تحت عنوان احیا کننده پیام کربلا و پیام رسان هدف این قیام به گوش غافلان آن زمان و تمام آزادگان جهان تا عصر حاضر بلکه تمامى انسان هاى جهان تا ابد.
و از آنجا که این سال به نام مبارک امام حسین(علیه السلام) توسط مقام معظم رهبرى مزین شده است و این ماه خود شاهد زاد روز حماسه سازان کربلا و نقش آفرینان واقعه عاشوراست لذا باید مورد عنایت قرار گرفته و بزرگ داشته شود. به همین جهت با توجه به این که این ماه از زمان هاى سرور و شادى شیعیان شمرده مى شود لذا به دور از مسائل حزن و سوگوارى هایى که نام این بزرگواران با آن آمیخته شده است در صفحاتى چند درصدد نمایاندن گوشه هایى از زندگانى، کرامات، معجزات و بسیارى از مسائل درس آموز زندگى این ذوات مقدسه هستیم تا ضمن تبرّک و تقرب با نام و یاد آنها از کلاس انسان سازى زندگى این بزرگان بهره اى ببریم.
امام حسین (علیه السلام)
این امام همام در سوم شعبان سال چهارم هجرت در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر بزرگوار ایشان امیر المؤمنین على(علیه السلام) و مادر ایشان حضرت فاطمه(علیها السلام) سید زنان اهل عالم است. پس از آن که عالم وجود به وجود ذى وجود ایشان منوّر شد پیامبر اکرم به على(علیه السلام) فرمود: چه نامى بر این فرزندم نهادى. ایشان عرض کرد ما در نام گذارى این فرزند بر شما پیشى نمى گیریم. پیامبر فرمود: من نیز در این نام گذارى بر خداوند سبقت نمى گیرم. پس از مدتى جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عرضه داشت یا رسول الله خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرماید نسبت على به تو بمانند نسبت هارون به موسى است پس فرزندت را به نام فرزند هارون بنام. پیامبر فرمود نام فرزند هارون چه بود جبرئیل عرض کرد «شبیر» پیامبر فرمود: زبان ما عربى است او را به عربى چه بنامم و جبرئیل گفت او را حسین بنام.
رسول خدا علاقه بسیارى نسبت به ایشان و برادر عزیزشان امام حسن(علیه السلام) داشت به طورى که محبت خویش را به صورت علنى نسبت به آنان ابراز مى نمود بدین صورت که گاه از منبر به زیر آمده آنان را بوسیده و مجدداً از منبر بالا مى رفت و گاه آن دو را به دوش مى گرفت و با آنها به بازى مى پرداخت و گاه بدین صورت مى شد که حضرت در بین اصحاب نشسته بود و حسین(علیه السلام) وارد مى شد آنگاه حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)کلام خود را قطع مى نمود برمى خاست و از او استقبال مى کرد. وى را به دوش گرفته و در دامان خود مى نشاند و مى فرمود: انه مهجة قلبى
در حکایت دیگرى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که ایشان روزى حسین(علیه السلام) را در کوچه دید که با اطفال بازى مى کند حضرت به سوى او رفت و دست خود را به طرف او دراز کرد ولى حسین(علیه السلام) از سویى به سویى دیگر مى گریخت تا این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) او را گرفت آنگاه یک دست زیر چانه و دست دیگرش را بر سر حسین(علیه السلام) گذاشت پس لب هاى او را بوسید و فرمود: من از حسین هستم و حسین از من است
از ویژگى هاى دیگر امام حسین(علیه السلام) که پیامبر به آنها اشاره نموده است این است که:
حسین روح من و ثمره، سکون و طمأنیه قلب من است هرگاه به حسین نگاه مى کنم گرسنگى من تمام مى شود و حسین ریحانه من و نور دو چشم من است.
وگاه این طور مى شد که حسین(علیه السلام) در سجده بر شانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بالا مى رفت آن حضرت سجده خویش را طولانى مى کرد تا این که حسین به اختیار پایین بیاید اصحاب از طولانى شدن سجده سؤال مى کردند که آیا وحى شده است و حضرت مى فرمود: نه لیکن فرزندم (حسین) بر پشت من سوار شده بود.
و حکایت دیگر در فضل امام حسین(علیه السلام) این که روزى پیامبر طفلى را در کوچه دید نشست و با او به مهربانى و لطف پرداخت شخصى علت ملاطفت را سؤال نمود ایشان فرمود: این طفل حسین مرا دوست دارد زیرا من دیدم که خاک قدم او را مى گرفت و به صورت خود مى مالید.
روایات بسیارى از پیامبر در فضیلت این دو برادر وارد شده است که برخى از آن روایات به حد تواتر رسیده است نظیر روایاتى از قبیل:
الحسن والحسین سید اشباب اهل الجنه، امام حسن و امام حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند
کسى که مرا دوست دارد این دو را نیز دوست بدارد.
کسى که امام حسن و امام حسین را دوست بدارد همانا مرا دوست دارد و کسى که آن دو را دشمن داشته باشد مرا دشمن داشته است
امام حسین در حدود هفت سال داشت که جدش پیامبر در بیست و هشت صفر سال یازده هجرى از دنیا رفت، وى در سنین کودکى شاهد آن بود که یاران دیروز جدش حق مسلم پدرش را غصب نموده و از گرد وى پراکنده شده و وى را خانه نشین نمودند. وى در همان کودکى به همراه مادر و برادرش در طلب حق پدر مى کوشید و شبانه به در خانه انصار مى رفت و از آنان کمک طلب مى کرد.
در همان ایام در میان حزن رحلت جدش پیامبر و خانه نشینى پدر، مادر عزیزش که رنج بسیارى را تحمل کرده بود از دست داد.
روزى در ایام خلافت خلیفه ثانى در مسجد رو به او کرد و گفت: «إنزل عن منبر أبى» از منبر پدرم پایین بیا و به روى منبر پدر خودت برو. عمر وى را گرفته و به خانه برد و سعى کرد بفهمد آیا پدرش وى را مأمور به این کار نموده است یا وى از جانب خودش این حرف را زده است که حضرت پاسخ داد این سخن را خودم مى گویم و کسى به من نیاموخته است پدرش على(علیه السلام) نیز در مقام فرمود این کلام را خود گفته و من به وى نیاموخته ام.
حضرت بعد از رحلت پیامبر پیوسته به همراه پدر بزرگوارش بود چنانچه در جنگ هاى جمل، صفین و نهروان حضور داشت و در کنار پدر به جنگ با پیمان شکنان و ظالمان پرداخت از آن حضرت خطبه اى در جنگ صفین نقل شده است که در ضمن آن مردم را به جنگ ترغیب مى کردند. امام در همان مراحل مقدماتى صفین در گرفتن چشمه آب از دست شامیان نقش عمده داشت که امام على(علیه السلام) پس از آن فرمود: این اولین پیروزى به برکت حسین(علیه السلام) است.
و در ماجرایى دیگر وقتى عبیدالله بن عمر در صفین به امام گفت پدر تو قریش را چنین و چنان کرد امام وى را متهم به پیروى از قاسطین کرده و فرمودند اینان به زور اسلام را قبول کردند اما در اصل مسلمان نشده اند.
ایشان سى و هفت ساله بود که پدر بزرگوارشان در بیست و یکم رمضان سال 41 قمرى به شهادت رسیده و اهل بیت را به غمى جانگاه مبتلا نمودند.
امام حسین پس از شهادت پدر در کنار برادرش امام حسن(علیه السلام) بود و از سیاست هاى وى دفاع مى نمود، حتى پس از آن که او با معاویه بیعت کرد شیعیان کوفه همان روز صلح نزد او رفته و خواهان نقض صلح و قیام علیه معاویه شدند ولى ایشان نپذیرفت و بر ادامه صلح برادر تأکید نمود پس از خروج معاویه از کوفه هم مجدد به نزد ایشان رفته و خواستار قیام شدند که آن حضرت باز هم نپذیرفت.
اهل بیت پس از قضیه صلح از کوفه به مدینه برگشتند و پس از حدود 10 سال بعد از شهادت امام حسن(علیه السلام) ایشان به امامت رسیده و در سن چهل و هفت سالگى نگهبانى از دین خدا و حفاظت از شیعیان به آن حضرت سپرده شد.
حضرت پس از شهادت امام حسن نیز در برابر درخواست هاى مکرر مردم عراق براى آمدن آن حضرت به کوفه مقاومت کرده و فرمودند تا معاویه زنده است نباید دست به اقدامى زد و این بدان معناست که امام در فاصله ده سال به اجبار حکومت معاویه را تحمل کرده بودند. تسلیم ناپذیرى امام از لحاظ سیاسى در برابر مشروعیت مطلق معاویه على رغم این که دست به قیام زدن را نیز به صلاح نمى دانستند از سخنان امام در 10 سال حکومت آخر معاویه پیداست چنانکه از نامه امام به معاویه نیز چنین برمى آید:
ایشان در این نامه خطاب به معاویه ضمن این که مى فرمایند من قصد جنگ و مخالفت با تو را ندارم تأکید مى نماید به خدا سوگند جنگ با تو را ترک کردم در حالى که در این مورد از خداوند خوفناک هستم... من براى دین خود چیزى را بالاتر از جهاد با تو نمى دانم که اگر آن را انجام دهم به پروردگار نزدیک شده ام. و من فتنه اى سهمگین تر از حکومت تو براى امت سراغ ندارم.
و بعدها وقتى که معاویه رو در رو با امام حسین(علیه السلام) قرار گرفت و گفت ما حجر بن عدى و اصحاب او و شیعیان پدرت را کشتیم کفن کردیم نماز بر آنها خواندیم و دفن کردیم امام فرمود: اگر ما یاران تو را بکشیم نه آنها را کفن مى کنیم و نه بر آنها نماز مى خوانیم و نه دفن مى کنیم.
شخصیت امام حسین(علیه السلام)
امام حسین همچون سایر ائمه داراى شخصیت، ممتاز و عالى بودند. گرچه ذکر تمامى اوصاف حضرت در این مقال نمى گنجد اما ما به فراخور حال و رعایت اختصار قطره اى از دریاى بى کران و عمیق شخصیت آن حضرت را به قلم مى آوریم و از این روز به چند صفت از او صاف کمالیه وى اشاره مى کنیم.
حلم و بردبارى
على رغم قرار داشتن امام حسین در بحرانى ترین شرایط حلم و بردبارى اجازه عرض اندام به لغزش و فرو افتادن ایشان در گودال غضب نداد چنانچه سیراب کردن لشکر حر و حتى اسبان آنها در گرماى شدید نمونه اى از نمایش حسن خلق، حلم و کرامت آن حضرت در برابر عوامل خشم و کینه است.
عصام بن مطلق از پرورش یافتگان مکتب معاویه در مواجهه با مام حسین(علیه السلام) مى گوید: وقتى او را دیدم سیماى او مرا به شگفتى وا داشت ولى نتوانستم بغض و عداوت خویش را نسبت به پدرش بروز ندهم و چنین گفتم: تو پسر بوترابى.
حضرت فرمود: اى مرد، کار را بر خود آسان ساز و سخت گیر مباش، براى تو خود از خدا طلب آمرزش مى کنم اگر یارى بخواهى یاریت مى کنم اگر کمک مالى بخواهى به تو مى دهم چنانچه اگر هدایت بخواهى تو را ارشاد مى کنم. عصام گوید حسین(علیه السلام) از چهره ام شرمندگیم را دریافت ضمن خواندن آیه اى از قرآن در باب بخشش گفت اى مرد آیا از اهل شام هستى گفتم آرى امام فرمود اى مرد بدون ترس و مضایقه خواسته ها و گرفتارى هایت را با ما درمیان بگذار که مرا در بالاترین درجه کمال و امید خواهى یافت.
عصام به قدرى از برخورد وحسن اخلاق امام مجذوب و دچار حیرت شده بود که مى گوید:
زمین پهناور چنان در نظرم تنگ شد که دوست داشتم دهان باز کند و مرا ببلعد با شرمندگى از امام دور شدم در حالى که کسى نزد من محبوب تر از او و پدرش نبود.
علم امام
عبدالله بن عمر در خصوص علم و دانش حضرت چنین اعتراف مى کند: همچنان که مرغ جوجه خود را با منقار غذا مى دهد حسین(علیه السلام) نیز در بیت نبوت و ولایت از سر انگشت علوم رسول الله(صلى الله علیه وآله) غذا مى خورد.
فروتنى و تواضع
امام حسین(علیه السلام) روزى بر گروهى از فقرا که در حال غذا خوردن بودند گذشت و به ایشان سلام کرد آنان جواب دادند و ایشان را به شرکت در سفره و خوردن غذا خواندند امام(علیه السلام) کنار سفره آنان نشست و از غذاى آنان میل فرمود آنگاه این آیه شریفه را تلاوت فرمود که: «إنَّ اللهَ لایُحِبُّ المُسْتَکْبِرین» سپس همه آنها را به خانه خود دعوت کرد و غذایى براى آنها فراهم و به هر یک لباسى عطا فرمود.
وقتى سپاهیان سنگ دل بدن مطهر امام حسین را به خاک افکندند بر شانه مبارکش زخمى دیدند علت آن را از امام سجاد(علیه السلام) جویا شدند فرمود: اثر آن انبان ها که در مدینه بر دوش مى گرفت و به خانه هاى فقرا، ایتام و بیوه زن ها مى برد.
رقت قلب و مهربانى امام حسین(علیه السلام)
آن حضرت مثل سایر اهل بیت از قلبى مهربان و پرعاطفه برخورد بودند که در این باب حکایت حضرت با اسامة بن زید خالى از لطف نیست. اسامه که آخرین فرمانده سپاه اسلام در زمان رسول الله بود و در زمان حکومت امیر المؤمنین(علیه السلام) که از بیعت با آن حضرت سر باز زده بود و با آن حضرت بیعت نکرد تا سال 58 هجرى قمرى زنده بود وى در آخر عمر شدیداً مقروض شد و پرداخت آن برایش ممکن نبود. امام حسین(علیه السلام) که از بیمارى وى آگاه شده بود به عیادت وى رفت و او را غمگین یافت. فرمود: برادر چرا ناراحتى؟ اسامه گفت بدهى و قرض زیاد است و بالغ بر شصت هزار درهم مى شود. حضرت فرمود: بدهى تو بر عهده من و من آن را خواهم پرداخت. اسامه گفت: مى ترسم قبل از اداى دینم بمیرم و امام فرمود: تو هنوز زنده خواهى بود که من قرض هاى تو را خواهم پرداخت و سپس دستور داد همه بدهى هاى او را پرداختند و این در حالى بود که اسامه با پدر بزرگوار امام حسین(علیه السلام) یعنى امیر المؤمنین(علیه السلام) به مخالفت برخاسته بود و از بیعت با آن حضرت سر باز زده بود.